۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

doostaye golam mitra, barfi, hasti
mamnoonam azizan az mohabatetoon. baraye hamegi arezooye salamati daram. khaili harf daram ama alan tooye ye coffee shopam va nemitoonam ziyad benevisam. hamatoon roo miboosam.

۱۳۸۸ تیر ۱۷, چهارشنبه

خداحافظی

خوب دوستای گلم
امروز آخرین روز کار من قبل از مرخصیه. سعی می کنم زود به زود بیام. دلم واسه همتون تنگ میشه. دعا کنید که دخترمون به سلامتی به دنیا بیاد و مشکلی نداشته باشه.
فعلا روی ماهتون رو می بوسم

۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه


سلام بر دوستان نیک روزگار
طنزی از ابراهیم نبوی (البته شاید خونده باشید)
``خاتمی آمپر میچسپاند``
کاری از صنوبر
مکان: منزل افسر خانم
زمان: چهارشنبه
افسر خانم تند و تند دارد بقچه می بندد و تلفن بیسیم را هم به کمک شانه اش چسبانده به گوشش و دارد تلفن صحبت می کند:- آره ماه خانوم جون. دیگه احمدیم گفت که مامان بیا بریم یه سفری خارج یکم حال و هوات عوض بشه. آخه خبر داری که می خواستیم بریم آمریکا... آره بابا، ولی نشد... چمیدونم، اینقدر که همه سنگ انداختن جلو پای بچه م... چیکار کردم؟ هیچی، خیلی عصبانی شدم، بینوا این احمد بیچاره مو مثل سگ کتک زدم.... آره بابا می دونم، اعصابم ضعیف شده دیگه. طفلی زودی بعدش اومد گفت ماما بیا بریم با هم دیگه لیبی. میگن از بهشت هیچی کم نداره این مملکت... آره، منم گفتم پسر نمی خواد حالا تو این سر شلوغیو اینا چه خبره ولی اصرار کرد که می خوام حتماً ببرمت گردش... خلاصه دیگه بچه م می خواد با طیاره منو ببره سفر...اینجوری... شما چطوری ماه خانوم جونم، امون ندادم حرف بزنی، خوبی؟ تن و بدنت کوفته شده بود رفتی حجامت؟... خوب شکر خدا، حاجی چطوره؟ هنوز زنده ست؟... وا، ماشاء الله بلا به دور یه عمره به یه مو بنده و ول نمی کنه... چه ظلم ها به تو کرد این مردک لندهور...زنگ در به صدا در می آید.
- ماه خانوم میون حرفت شکر، بچه م اومد، برم. از لیبی برات سوغات میارم، قربونت برم.می دود سمت آیفون و در را باز می کند. احمدی کفش ها را پرت می کند یک گوشه ای و اخمو وارد می شود. - ماه پیشونیم اومد. مادر ببین این لّنگ خوبه بیارم؟ (یک پارچه ی هندیه گل منگول نشان احمدی می دهد) مثل خودشون بپیچم دور کمرم. می گن هوا هم گرمه اونجاها.- (عین برج زهرمار، ابروها گره کرده) یه موقع ما پشت در می موندی هزارتا سووال جواب می کردی تا درو باز کنی، چی شده که همینجوری بی هوا در باز می کنی؟- مادر خوب می دونستم تویی. به غیر از تو کیو دارم؟ حالا بگو این خوبه؟- مرد غریبه بود چی؟ یا شاید منتظر کس دیگه ای بودی، ها؟- وا ننه، آفتابش داغ بوده؟ این حرفا چیه؟- نمی گی من غیرت دارم؟ قاطی می کنم؟ با کی قرار داشتی، یالله بگو تا شل و پلت نکردم؟- (دیگر عصبانی می شود، دستش را به حالت تو دهنی زدن می گیرد بالا) پدرسگ تا تو دهنت نزنم دهنتو گل نمی گیری؟ باز دو جو بهت خندیدم هار شدی؟ می زنم لهت می کنم ها. دهه، پسره ی نفله.- (دمش را می گذارد لای پایش) خوب نگران شدم، منم آدمم، تیر چراغ برق که نیستم. چرا همچین می کنی؟- ممنونم از نگرونیت ولی بار آخرت باشه. حالا بیا ببین چیا جمع کردم. (در ثانیه خلقش عوض می شود، خوشحال می پرد سمت بقچه) برای تو دیگه چیزی بر نداشتم، همینایی که تنته بسه، با همونا بخور و بخوابو به کارات برس. ببین مادر این لنگ رو می گم. اقدس خانوم برام از مکه آورده بود. ایناهم عرقیاته، این کیسه نخودچی کیشمیشه، اینم صابون سر شور خودمه، اینا هم سبزی خشکه که اونجا آب دوغ خیار بزنیم گُر نگیریم، اینا هم...- (با صدای آرام و محزون) صبر کن، جمع نکن.- وای یعنی چی جمع نکن، وقت نیست دیگه. پاشو پاشو کج خلقی نکن.- (با ترس) ننه، عصبانی نشی ها، به هم خورد.- چی؟- نمی ریم.- چییییییییی؟یک دفعه افسر رم می کند. یک لنگه دمپایی اش را (از همان دمپایی قهوه ای پلاستیکی های توالت که در زشتی نوبرند) در می اورد و حمله می برد به سمت احمدی حالا نزن کی بزن.- پدر صلواتی، تخم حروم، مگه من مسخره م؟ دلقک گیر آوردی؟- (دستهایش را سپر کرده است) آی ننه نزن، ننه کشتیم.- بخور جونت بالا بیاد، می زنم پدر پدر سوخته تو در میارم. منو عنتر منتر خودت کردی که چی؟ تق تق تق...افسر می بیند دلش راضی نمی شود. می پرد لنگش را بر می دارد. احمدی تا بلند می شود پا به فرار بگذارد از پشت می پرد رویش، پاها را قلاب کمرش می کند و لنگ را می اندازد دور گردن احمدی. کاملاً هیستریک شده است.- ولد زنا، خفه ت می کنم. اعصاب برای من نذاشتی. گفتیم بریم ولایت، گفتی نه الان وقتش نیست، خودت گفتی بریم آمریکا، اومدی زیرش زدی، الان هم دوباره اومدی می گی برنامه به هم خورده؟ غلط کرده که به هم خورده. تو بچه ای یا آفت؟ یالله منو ببر لیبی.- (با دودستش لنگ را چسبیده) بابا خفه شدم، کممممممممک، (تقلا می کند) چرا همچین می کنی؟ نفسم بالا نمیاد.- ای به درک، بمیر من جشن بگیرم. منو سکه ی یه پول کردی. به همه فامیل زنگ زدم خداحافظی کردم حرومزاده.- ننه رحم کن، کبود شدم. تقصیر من نیست به خدا. - (جیغ) پس تقصیر کدوم پفیوزیه؟ - بابا عمو علی گفت، عمو علی گفت.افسر لنگ را ول می کند و از کمر احمدی می پرد پایین. احمدی دو زانو می افتد روی زمین و شروع می کند به سرفه کردن. افسر از عصبانیت هن و هن می کند. یک قدم می آید به سمت احمدی. احمدی مثل مار لوله می شود.- نزن جون جدت. نزن مّردم.- نمی خوام بزنم بابا، برو کنار افتادی رو تلفن.احمدی را از یقه اش می گیرد پرت می کند کنار و تلفن را بر میدارد، خرناس کشان شماره عمو علی را می گیرد.- بلی.- بله و بلا، کوفت و زهر مار، مردک عوضی.- شما کی هستید؟- افسرم مرتیکه. منو مسخره ی خودت کردی؟ حالیت می کنم، نمی دونی مثل اینکه با کی طرفی. هی عزت، هی احترام، معلومه که باد می کنی. - یعنی چه؟ یعنی چه؟ مثل این که یادتان رفته دارید با کی حرف می زنید.- بیشین بینیم عامو حال نداریم. گذشت اون دوران. روزی دویست بار ملت تو خیابون فحشت می دن. کجایییی دادااااش؟- سخن به گزاف نگویید. تربیت داشته باشید.- نداریم، ما همه بزرگ شده ی آغلیم. تو هم شعر خونی راه ننداز. جواب منو بده تا خفه ت نکردم.- اگر می خواهید بی تربیت باشید لاجرم قطع می کنم.- (با نعره ی تهدید آمیز) اوهووووی، من افسرم ها یادت نره. میام دم خونه تون شیشه هاتونو میارم پایین ها. خودت می شناسی منو.- (می ترسد) چه می خواهید؟- چرا گند زدی تو مسافرت ما؟- خانم مملکت به هم ریخته است. وقت سفر نیست. وضعیت خراب است.- کجا به هم ریخته؟ همه جا امن و امانه.- خانم در باغ نیستید انگار. اخبار به گوشتان نمی رسد.- فکر کردی فقط خودتون تلویزیون دارین و اخبار گوش می دین؟ منم هر روز نگا می کنم. هیچ خبری نیست، خالی نبند.- تلویزیون را چه کار دارید؟ از من گوش بگیرید. خیلی وضع خراب است. امان بدهید، این قائله بخوابد، چشم.- من حالیم نیست. از امروز از سایه ی خودتم بترس. - (چانه می لرزاند) با من اینگونه صحبت نکنید، من نصف تنم علیل است.- آخ شکر که علیل است. نصف دیگه شم من می زنم علیل می کنم مثل کرم بیافتی تو خونه. هِرررریگوشی را می کوبد. احمدی هنوز کنج دیوار مثل بدبخت ها نشسته است و آرام آرام گریه می کند و می لرزد. آب دماغش هم چلک چلک می ریزد رو زمین. افسر شروع می کند بقچه را باز کردن و اصلا محل احمدی نمی گذارد. - (احمدی) زدی منو کشتی. دستت بشکنه.- خوب کردم.- فکر کنم دنده م شکسته.- بهتر، بره تو قلبت خلاص شم.- (عر می زند) ننه با من اینجوری حرف نزن، من به غیر از تو کیو دارم؟ همه ی دنیا ...یدن به من. - لابد لازم داشتی.- (افتان و خیزان با گریه ی شدیدی که از فرط شدتش سرفه می کند و عق می زند به سمت ننه افسر می رود و گوشه ی دامن افسر را می چسبد) تو رو به ابوالفضل نکن. من بدبختم. بیا، بیا هاله ام مال تو. بگیرش ولی باهام آشتی کن.هاله اش را از سرش بر می دارد و می گیرد به سمت ننه افسر. افسر با یک لگد هاله را پرت می کند وسط اتاق.- هاله می خوام چیکار؟ ول کن تنبونمو کندیش. برو کنار، برو برو.و به زور دامنش را از دست احمدی می کشد بیرون و می رود پی کارش. احمدی هم آن وسط طاقباز می افتد و همینجوری مویه می کند.
دو ساعتی می گذرد. احمدی خوابش برده است. تمام آب دماغش روی صورت سیاهش خشک شده. دماغش کامل کیپ شده و برای همین دهانش باز است و از دهان نفس می کشد. افسر آرام آرام می آید به سمتش. خیلی عذاب وجدان گرفته است. سرش را ناز می کند و بیدارش می کند.- پاشو پسر گلم. پاشو غلط کردم. احمدی لای چشم ها را باز می کند.- قربونت بره مادر. دستم بشکنه (به گریه می افتد). از دست این زمونه اعصاب برام نمونده. ببین جگر گوشه مو چیکارش کردم. - دیگه نمی زنیم.- ...ه می خورم بزنم. من بی عطوفت. من بدذات. (شروع می کند خودش را زدن)- حقته بزن خودتو.- می زنم می کشم خودم. معلومه که می زنم (باز خودش را می زند و گریه می کند) پاشو مادر قربونت بره. برات شیر برنج درست کردم. بیا مادر بمیره برات. بیا بخور.احمدی آرام بلند می شود. - بیا مادر، بیا این پول، این دستگاه آتاریت که قایمش کرده بودم. پاشو تو مردی. افسر ...ه خورد. افسر به گور پدرش خندید.- آخ جون آتاریم. (زود پررو می شود) از امروز حق نداری بهش دست بزنی پیر هاف هافو. می زنم دستتو قلم می کنم.- باشه مادر. چشم.- هاله مو بیار بذار سرم آدم کش.افسر می دود هاله را بر میدارد می گذارد سر پسرش.- قربون خوشگلیت برم. مثل ماه شدی. با دستمال نمدار آشپزخانه صورت احمدی را پاک می کند. می دود شیر برنج می آورد و قاشق قاشق می ریزد به حلق احمدی.- قربونت برم. فدات بشم. خوب شدی؟- بد نیستیم.- تورو خدا خوب شو. زنگ بزن یکی رو فحش بده دلت باز بشه. جون افسر.- (فکر می کند) باشه، تلفنو رد کن بیاد.افسر تلفن را می دهد دست احمدی. احمدی شماره ی خاتمی را می گیرد.- بله.- اوهو، افسار پاره کردی. می ری تو جمع خانواده های بازداشت شده ها زارت و زورت می کنی فکر می کنی چی؟- خفه شو بتمرگ سر جات.- (چشم هایش گرد می شود) الو، سد ممد تویی؟- بله منم. کُپ کردی؟- چته تو؟- همینه داداش. دیگه مرد اون سد ممد که شعر می گفت. خشتکت رو رو سرت پاپیون می کنم. فهمیدی؟ - سد ممد خدایی توئی؟- بله منم. ارواح خیکت فکر کردی فقط خودت وحشی؟ مرتیکه دوزاری می دم یه لنگه پا آویزونت کنن.- نمی تونی.- برو کنار بذار باد بیاد باباااا. اون روی سگ منو ندیدی. تقلب می کنی تازه پررو بازی هم در میاری؟- (با عصبانیت) خوب می کنم تقلب می کنم. بله من تقلب کردم، خوب کردم، دوست داشتم، آدم هم کشتم، باز هم می کشم، تو رو هم می کشم اوا خواهر. من عمو علی رو دارم،هرچی اون بگه حرف همونه. رای و اینا هم همه کشکه. حالیت شد الدنگ؟- (با خنده) خُب خییییییلی خوب شد. صداتو ضبط کردم الان میرم می ذارم رو صفحه ی فیس بوکم عقب مونده. منتظر باش که صدات به زودی از سی ان ان و الجزیره پخش بشه بدبخت. خاک بر سرت بی مغز، ابله، یابو. احمدی بای باااااایگوشی را می گذارد. احمدی چند ثانیه بی حرکت می ماند. ناله ی خفیفی می کند و مثل نعش پهن زمین می شود. هاله اش قل می خورد می افتد وسط اتاق.

۱۳۸۸ تیر ۱۴, یکشنبه

مناظره محمود و امام زمان

برگرفته از وبلاگ حميدرضا حسيني
من گمان مي‌كردم شما مي‌خواهيد مطالب اساسي را بيان كنيد. بنده به شما علاقه‌مندم. ولي بايد تكرار كنم كه دلم مي‌سوزد كه به شما اطلاعات غلط داده‌اند.ببينيد آقاي صاحب زمان. خواهش مي‌كنم به اين نمودار دقت كنيد. به اين مي‌گويند ضريب جيني. هرچه قدر بيشتر باشد، شكاف ديني ملت بيشتر است. الان وضع ديني ملت از قبل بهتر است.. از زمان شما كه خيلي بهتر است. پس براي چه شما الان ظهور كرديد؟ اين ۱۲ قرن كجا بوديد؟ ۱۲ قرن فساد نبود؟ غارتگري نبود؟ الان يك دفعه وضع بد شد؟ گراني شد؟ بي ديني شد؟ در اين ۱۲ قرن گل و بلبل بود؟ براي چه ۱۲ قرن سكوت كرديد؟ ملت كه فراموش نكرده است.زمان شما ببينيد همه مناصب دست خويشاوندان يك عده­ اي بود. يك حلقه اي درست كرده بودند و مدام امامت را بين فرزندانشان مي‌چرخاندند. 4 سال پيش ما آمديم و ادعاي تقدس و هاله نور كرديم. انگار وارد حريم ممنوعه عده‌اي شديم. [من] نمي‌خواهم وارد بعضي مسايل شوم. و الان مي‌بينيم كه همه‌ي اين‌ها با هم متحدند.. ما معتقديم كه صحنه‌گردان اصلي آقاي هاشمي است. نفرماييد كه ارتباطي نيست. اتفاقا ظهور شما هم جزو همان برنامه است. حتا كورش و اميركبير هم جزو همان باندند. ملت فراموش نكرده كه آقاي هاشمي كتاب در مورد اميركبير نوشته و او را تاييد كرده. ميرحسين موسوي و سيد محمد خاتمي هم كه از اقوام جنابعالي‌اند. خود شما هم كه شال سبز پوشيده‌ايد. اين‌ها مفهومش چيه؟هدف اين دولت خدمت به ملت است. ملت بيدار است. بحمدالله ملت ايران هسته‌ي شده است. نانو شده است. سلول بنيادي شده است. فضايي شده است. جام جهاني شده. المپيك شده. براي چه مي‌خواهيد رشد ملت را زير سوال ببريد؟اين كه خيلي بده. مگر زمان شما و پدرانتان چه قدر پروژه احداث شد؟ يك مسجدالرسول بود زمان جدتان و يك دانشگاه زمان امام صادق. چقدر اينترنت بود؟ چقدر روزنامه بود؟ آيا دموكراسي بود؟ فقط يك ابولهب بود كه از شما انتقاد مي‌كرد. ببينيد با او چه كردند. با همسرش چه كردند. كراواتش را در خيابان چيدند. دستاوردهاي ملت را زير سوال نبريد. 1400 سال است وضع ملت را به اين‌جا رسانديد. آن وقت جاروجنجال راه مي‌اندازند كه آبروي ايران در اين دولت رفت. من فقط با طرح دوتا سوال از موضع ملت دفاع كردم. آن‌ها به هم ريختند.. مستاصل شدند. شما چرا نشسته‌ايد به جاي آمريكايي‌ها و از آنها دفاع مي‌كنيد؟ ملت فراموش نكرده زمان شما روابط با آمريكا چگونه بود. يادتان رفته كه عموي شما امام حسن در سعدآباد آن قرارداد ننگين را با معاويه بست؟ اينه ديپلماسي عزتمند؟من نمي‌خواستم اين مسايل را باز كنم. اما خيلي متاسف شدم وقتي اين خبر را به من دادند. براي چي شما در عاشورا از بازيگر استفاده مي‌كنيد؟ ملت نمي‌داند كه ظلم هست؟ فشار هست؟ لازم بود شما بازيگر [بياوريد] كه نشان بدهيد وضع ديني مردم خراب است؟ من تعجب مي‌كنم از شما.نمودارهاي بانك مركزي نشان مي‌دهد دين مردم در زمان حكومت شما و پدرانتان بدترين [وضع] را داشته. در زمان جد شما ميزان تشيع در هكتار صفر بوده. ما رسانديم به 100مليون. اين را كه ديگر نمي‌شود انكار كرد آقاي صاحب زمان. من نمي‌خواستم وارد اين بحث بشوم اما جد شما با يك هجمه‌‌ي سنگين يك كتاب عليه بنده چاپ كرده كه توي اون به صورت بي‌سابقه‌اي طي سيصد هزار تيتر به من و منافقين لعنت فرستاده.من شخصا علاقه مند به ورود به اين‌ها نبودم. قبلا هم گفته‌ام كه ازهمه‌ي افتراهايي كه بخود من نسبت داده شد، گذشت كردم. الان هم مي‌بخشم. اما ازتوهين به منافقين، توهين به انتخاب ملت نمي توانم بگذرم. ملت اين اجازه را نمي‌دهند. شما آقاي صاحب‌الزمان بايد پاسخ ملت را بدهيد. اين همه پولي كه در جمكران به شما داده مي‌شود چه شد؟ اين‌ها را هزينه مراسم تولد خودتان كرديد؟ همين آقاي جزايري كلي نذر كرده بود. شما پول را كه مي‌گرفتيد نپرسيديد از كجا آمده؟ بعد سيل اتهامات است كه به ملت وارد مي‌كنند. من همين جا اعلام مي‌كنم، اگر آقاي محصولي گفته كه ثروتش امانت شماست كه قرار است بعد از ظهور به شما بازگردانده شود، همه‌اش مال شما و تيم‌تان. با نوار و اين حرف‌ها كه نمي‌شود كشور را عالمانه اداره كرد. رئيس جمهور بايد خودش كارشناس ارشد باشد. بنده دكتري‌ام را با شب بيداري گرفته‌ام. نه مثل بعضي كه همزمان حكومت مي‌كردند هم بدون كنكور ولايت گرفتند، آن هم در5 سالگي. البته من آماده ام شما تشريف بياوريد تا من به عنوان يك شاگرد براي شما توضيح بدهم كه ديپلماسي عمومي چه چيز خفني است.من فقط اين نكته را بگم و عرايضم را خاتمه بدهم. من اين‌جا پرونده‌ي دارم از دوتا خانم. اجازه دارم بگم؟ بگم؟ اين خانم‌ها را شما مي‌شناسيد. شما هميشه با اين‌ها بوده‌ايد. يك زماني با خانم صغري و بعد خانم كبري. من با همين غيبت مخالفم نه قانون، آقاي وليعصر.
نگرانم. دیروز نوبت دکتر داشتم و بهم گفت که دخترم یه هفته رشدش عقب افتاده و من باید هر چه سریعتر استراحت کنم. قرار بود تا 20 جولای بیام سر کار. اما تا آخر این هفته رو هم بزور بهم اجازه داده. البته خدا رو شکر دختره قلبش خوب خوب داره کار می کنه و مشکل دیگه ای نداره.

۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

یادداشتی یک مامان تنبل

مارتین میگه خواهرش تا روز قبل از زایمان رفته سر کار و فقط سه روز خونه مونده... خوب من عذاب وجدان گرفتم و به این نتیجه رسیدم که یک مامان تنبل هستم. اما یه هر حال امروز از صبح ده بار تقویم رو نگاه کردم و ده بار هم روزای باقی مونده رو شمردم. بعدش هم کلی در مورد کلک هایی که می تونم واسه تمدید مرخصی بکار ببرم فکر کردم و نقشه کشیدم.

۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه

خوب . مثل اینکه از این آدمهای عقده ای زیادن و با اسم وبلاگ من یکی یه جا کامنت گذاشته و به مرجان توهین کرده که امیدوارم زودتر سوسک بشه. دیگه نمی دونم چی باید به همچین آدم ترسویی بگم.

در ضمن یک متن طنز خیلی باحال از توی وبلاگ http://daily.30n.ir/ دیدم که دلم نیومد اینجا نذارمش:

سوره‌ی محمود
میم الف نون(1) و تو چه می‌دانی از محمود(2) که این محمود از سه رئیس جمهور قبل خود برتر است(3) او را از خاندانی شایسته مبعوث کردیم که تمام باجناق‌ها و داماد باجناق‌هایش جملگی از صالحین‌اند(4) و چون شتر خز شد در محمود تعقل کنید(5) او هر چه که بگوید حناق نگیرد و این نشانی است برای اهل تفکر(6) در چهارسال دولت او نشانه‌هایی برای مومنین قرار دادیم(6) همانا به موسی ید بیضا دادیم و به او هاله نور(8) که از آن بهتر است و کم مصرف‌تر و ما خیلی خفنیم(9) قسم به زمانی که درصد تورم به عرش ما نزدیک شد(10) پس سوار بر نمودار تورم شد و به معراج آمد(11) ای محمود ما بشارت ده ایمان آورندگان به خود را به پخش سیب زمینی مفتی در هر جمعه (12)و بر ایشان مبارک باد بهشتی که در آن درخت هست و در کفش خطوط بی‌.‌آر.‌تی جارییست(13) پس گروهی به طغیان پرداختند و خود را سبز کردند به آنها بگو که علف هرز هم سبز است بدرستی که ما حالگیر و حاضر جوابیم(14) بر تو باد دوست داشتن و گاهی دلسوزی بر آنها و بیادشان آوردن که اطلاعات اشتباه گرفته‌اند که اکثرشان نمی‌دانند (15)و حتی رسوا کردن همسرانشان که آنها در جهنم در حالی که کیف گلگلی بر دوش دارند بر آتش همسرانشان هیزم می‌گذارند(16) و قبل از ان از آنها سه مرتبه اجازه بگیر و بگو: بگم؟ بگم؟ نه بگم؟(17) همانا که در انتخابات اجباری نیست(18) پس هشدار ده به آنان که اگر از ظلمات خارج شدند و بسوی هاله نور آمدند ما ایشان را دوست خواهیم داشت و اگر همچنان به طاغوت بازی خود ادامه دهند در آتش دوزخ جاودانند(19)

به مرجان

الان رفته بودم طبق معمول هر روز به وبلاگ دوستان سر بزنم. توی وبلاگ مرجان (کویر سمنان) جواب کامنت دیروزم رو دیدم و خیلی غصه خوردم. من واقعا از اطلاعاتی که مرجان توی وبلاگش در مورد کانادا میده ممنونم. هر چند با نظرات سیاسیش موافق نبودم. کسایی که اینجا رو می خونن دیدن که یه پست گذاشتم در مخالفت با تحریمی ها. اما روی صحبت من به شخص خاصی نبوده و اصلا به کسی توهین نکردم. توی هیچ وبلاگی هم به مرجان یا هیچ کس فحش ندادم (اگه کسی با اسم من همچین چیزی دیده حتما بیاد به من آدرس بده) . شاید برای خیلی ها مهم نباشه که دیگران در موردشون چی فکر می کنن . من اگه حرفی زده باشم اصلا اینطور ناراحت نمی شم. اما وقتی کاری انجام ندادم خیلی غصه می خورم که به اسم من تموم بشه. اونم یه همچین موضوع مهمی یعنی توهین به دیگران که نشانه شعور آدم هست.
به هر حال ابن حرفو برای خود مرجان نوشتم. اما اینجا هم گفتم که اگه کسی از حرف من همچین برداشتی کرده از اشتباه در بیاد. امیدوارم این سوتفاهم برطرف بشه.
یک شوکای غصه دار