۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه


سلام به دوستان نیک. همونطور که خانومی گفت من از ایران برگشتم. خدا رو شکر کارا به خوبی پیش رفت و انجام شد. وقتی‌ برگشتم از دیدن خانومی خیلی‌ خوشحال شدم، انگار که خیلی‌ وقت بود همدیگرو ندیده بودیم. ولی‌ تو این مدت کوتاهی‌ که اونجا بودم خیلی‌ اعصابم بهم ریخت، همش به خاطره این وحشیا بود. خبردار شدم که یکی‌ از اقوامو گرفتن و حسابی‌ کتک زدن، ولی‌ خدارو شکر ازادش کردن. آخرش چی‌ می‌خواد بشه؟! خدا به خیر کنه!
حالا دیگه همش منتظر دختر کوچولومون هستیم که قدم رنجه کنه و منّت بذاره. فکر کنم مثل بچگیای خودم شیطون باشه! تا ببینیم!
پایدار باشید
سام

هیچ نظری موجود نیست: