۱۳۸۸ خرداد ۱۱, دوشنبه

آخر هفته ما

سلام به همگی
خوب امروز با مامانم صحبت کردم وخدا رو شکر حال همسر برادرم خیلی بهتره و خطر کلا رفع شده. الان خیالم راحت شده واسه همین روده درازیم گل کرده و می خوام براتون از آخر هفته ای که گذشت بگم.
پنج شنبه شب طبق معمول رفتیم به دوستمون که توی Sahara Center یه کافی شاپ داره سر زدیم. کافی شاپ این بنده خدا شده پاتوق ما و همه دوستان. هر کسی متناسب با زمان آزادی که داره سر و کلش اونجا پبدا میشه. البته خودش هم خیلی محبت داره و اگه یه پنج شنبه شب یکم دیر بریم سریع زنگ می زنه .
جمعه از قبل برنامه داشتیم که به حراج سالانه ای که مخصوص برندهای خیلی گرون هست بریم. کلا این حراج با حراجی های دیگه فرق می کنه. مربوط به یه گروهه که شامل برندهایی مثل شانل ،چروتی ،دیور، جیونچی ، پولو، لانکم، جیوکس و ... میشه. لباس ، کیف و کفش ، لوازم آرایش و ادکولون هاشون رو میارن. و قیمتا به معنی واقعی از نصف و حتی یک سوم هم کمتره. هر سال توی یه هتل برگزار میشه. و کلا به اطلاع عموم هم نمی رسه. از ساعت 11 تا 3 بعد از ظهر مخصوص کارکنان خود گروه هست و از 3 تا 9 شب برای مردم عادی. البته اکثرا این مردم از طریق همین کارکنان خبردار می شن و چون قیمتها عالیه یک قیامتی میشه که بیا و ببین. خلاصه من تحت محافظت شدید همسر فداکار رفتم تو. متاسفانه شوهر جان نتونست اون کفشی که مد نظرش بود رو گیر بیاره. اما من چند تیکه از چیزایی رو که لازم داشتم خریدم. این هم لیست خرید من: ریمل و مداد چشم لانکم . یه جفت کفش بسیار راحت جیوکس برای خودم و یه جفت کفش کفش کپل واسه دختر خانوم، یه بلوز واسه مامانم. یه شال حریر واسه خودم. دو تا هم بافتنی خیلی خوشکل واسه دختر. شوهر مظلوم من هم فقط یه After shave واسه خودش خرید. بعدش هم رفتیم سیتی سنتر و از سان اند سندس دو تا مایو شنا گرفتم (یکی وتسه خودم یکی هم واسه زن داداشم) آخه قرار بود شنبه بریم دریم لند و مایوهای من به علت شکم گندگی دیگه قابل استفاده نبودن. آخر سر هم شام و خونه.
روز شنبه هم جای همگی خالی رفتیم دریم لند. البته باز هم به علت شکم قلنبه من از اکثر بازیها محروم شدم اما به هر حال حسابی آب بازی کردیم و حسابی هم عکسای زیر آبی و روی آبی گرفتیم. تو راه برگشت هم یه سر رفتیم باراکودا که مشروبات الکلی با قیمت خیلی مناسب داره و همسر جان چند مدل آبجو گرفت. ساعت حدود 8 -8:30 هم خسته و کوفته اومدیم خونه ، با سرعت نور دوش گرفتیم و معلق شدیم تو تخت. فقط همون یه شب با همسری موافق بودم که معتقده تعطیلات آخر هفته باید سه روز باشه (چه کم اشتها)
* من هر وقت می رم یه پارک آبی با دیدن شادی مردم، هم خوشحال میشم و هم ناراحت. ناراحتیم واسه جوونای ایرانیه که از داشتن یه همچین تفریحات سالمی محرومن. آخه واسه چی اونا نباید مثل دختر پسرای اینجا برقصن ، از ته دل بخندن ... چرا واقعا؟ شما میدونین؟
حدس می زنم که احتمال فساد و انحراف وجود داره و اسلام هم حتما به خطر میافته...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

ببخشيد مي‌شه آدرس اين "باراکودا" را بدهيد كه كجا هستش؟ ممنون

Shouka گفت...

دوست ناشناس عزیز
باراکودا در مسیر اصلی از عجمان به طرف راس الخیمه و سمت چپ نرسیده به دریم لند هست. در واقع یک resort . اگه توی اون مسیر حرکت کنید تابلوش رو می بینید.