۱۳۸۸ فروردین ۱۰, دوشنبه

- اول از همه که نی نی جان ما حالش خوبه و بزنم به تخته یکمی عاقلتر شده و دیگه اذیت نمی کنه. فقط مشغول آفتاب بالانس زدن توی دل منه و هر چند لحظه یکبار می خوره به در و دیوار شکم من. وای به حالم اگه وقتی بدنیا می آد هم همینقدر شیطون باشه. (شنیدم باباش از اون بچه ها ... بوده ، بیچاره من)

- دیروز یکی از دوستای دوران دانشگاه رو بعد از شش سال پبدا کردم اونم اتفاقی توی فیس بوک. وای که چقدر خوشحال شدم. رفته آلمان و خواهر دوقلوش هم آمریکاست. کلی ذوق کردم از دیدنش. امبدوارم که همیشه و هرجا هست موفق باشه. اما یه سوال توی ذهنم بوجود اومد. نصف دوستا و بچه های دانشگاه ما از ایران رفتن. پس کی توی ایران مونده؟ و واقعا چرا؟

- چند روزیه که در کمال تعجب دبی داره چنان بارونی میاد که نگو. منم که عاشق بارون ، کلی کیف می کنم. واقعا هوای ملسیه. فقط امیدوارم با این هوا پروازمون به ایران کنسل نشه. البته اصولا با این مقدار بارندگی نباید همچین اتفاقی بیافته ولی پرواز آسمانه دیگه. هر چیزی ممکنه.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

موفق باشید
من هم عاشق بارون هستم
wwwblogestan.blogspot.com