۱۳۹۲ اردیبهشت ۵, پنجشنبه

یه شب مهتاب...

واو عجب شب مهتابی قشنگی. داره یواش یواش از تورنتو خیلی خوشم میاد. جای همه دوستان توی ایران خالی.

اما بریم سراغ خودمون:

یه چند روزی هست که دارم آرینا رو می برم Parenting Center توی مدرسشون. و خیلی برنامه خوبیه. اولش وقتی ثبت نامش کردم و توی این مدرسه گذاشتنش خیلی غصم گرفت چون دوستش میره یه مدرسه دیگه و دوست داشتن با هم باشن. اما مدارکش رو که بردم مدرسه بهم یه سری کاتالوگ دادن در مورد برنامه Parenting center و متوجه شدم که توی کل ریچمود هیل فقط این مدرسه این برنامه رو داره و من می تونم هر روز از ساعت 8.30-12.30 آ‌رینا رو ببرم مدرسه و خودم هم باهاش بمونم تا کم کم برای سپتامبر آماده بشه. برای بچه ای مثل دخمل من که تا حالا هیچ وقت بدون ما نبوده این برنامه خیلی مفیده. و خودم هم با آدمای جدید آشنا میشم.
پدر گرامی هم داره میره سر کار و کارش رو هرچند سخت خیلی دوست داره. منم مثل بچه ها بی صبرانه منتظر شروع کلاسهای کالج هستم. ... و زندگی با یه جریان سریع داره می گذره.




۲ نظر:

بانو گفت...

شکر خدا که آرینای کوچولو هم سر و سامون گرفت :)
حالا ببین سر یه سال چطوری مثل بلبل انگلیسی حرف می‌زنه که شماها جلوش کم میارین!

مانایی . از بودن و نبودن گفت...

خوش بگذره . این جا که اوضاع هر روز بدتر از دی روز میشه و هیچ کاری نمیشه کرد . داخل ایران هم باید سوخت و ساخت . ادامه نمیدم چون آدم دپرس میشه .