۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

از دست آدمهای بیکار...

لاله جان

خوشم اومد که اونجوری جوابش رو دادی اما متاسفانه من روم نمیشه باهاشون اینجوری حرف بزنم. سن وسالی ازشون گذشته و خیلی بهشون برمیخوره. تو دلم هی براشون زبون در میارم. اما در ظاهر می خندم و میگم حالا بریم ببینیم چی پیش میاد. و باورت میشه احساس می کنم اگه خدایی نکرده مشکلی واسه ما پیش بیاد و موفق نشیم اینا ته دلشون خوشحال میشن. و احساس پیروزی می کنن.

نمی دونم چرا بعضی از ما اینجوری هستیم. شاید فکر می کنیم شکست دیگران ، شکست های ما رو می پوشونه و احتمالا موفقیت هامون رو پر رنگ میکنه.

اینو گفتم یادم اومد همین چند وقت پیش که ما هنوز برنگشته بودیم از دبی زنگ زدم به خاله سام که حال احوال کنم با خنذه گفت شنیذم داری با آرینا می ری کانادا و سام رو نمی بری... از تعجب شاخام رفت رو هوا. بعلله قضیه این بود که یکی از فامیل های مهربان و دلسوز با خوشحالی و یک فقره نیش باز به خاله طفلی گفته بود که شنیدم سام و شوکا جدا شدن و شوکا داره تنهایی میره کانادا. اون بیچاره هم زود زنگ زده بود و از مامان سام خبر گرفته بود. حالا فکرشو بکنید ببینید آدم چقدر می تونه بیکار باشه. اصلا ما خدا رو شکر حتی یکبار هم حداقل جلو کسی با هم دعوا نداشتیم. آخه این داستانها رو از کجا میارین. چی بگم والا

۶ نظر:

جلیله گفت...

سلام شوکای عزیز
من خواننده وبلاگتم. در تائید این دو پست شما و اتفاقی که دیروز با شنیدن حرفهای منفی و ناامیدکننده در جلسه دیدار بچه های در راه مهاجرت به کانادا پیش اومد من هم شروع کردم به نوشتن خاطراتم و اینکه بگم بابا شرایط افراد با هم فرق داره و ...
در ضمن لاله هم درست میگه و خیلی ها که اینورن از رو حسودی اونطور میگن و خیلی ها هم که اونورن میخوان همه رو بترسونن تا کسی جاشونو تنگ نکنه. شدید اصرار دارن بگن اینجا کلا همه چی سخته ولی خودشون دو دستی پسبیدن و ول نمی کنن. خب ما هم اصلا میخوایم بیایم مثل شما باشیم. مشکلیه؟؟؟!!!

خلاصه کار خوبی میکنی این مواردو انتقال میدی. باید ذهن ملت روشن تر شه و اگه در بین خواننده ها هم کسانی هستن اینطور رفتار میکنن به خودشون بیان و اینقدر عوض راهنمایی مفید و امید و انرژی دادن ایه یاس نخونن...

موفق باشی

لاله گفت...

والا شوکا جان اینطور که گفتی‌ من بهت حسودیم شد. آخه ظاهراً دایه‌های عزیز تر از مادر اطراف شما همه آدم‌های مسن هستن. اونا هرچی‌ میگن واقعاً از سر دلسوزیه و واقعیت رو نمیدون همون لبخند کفایت می‌کنه من اون جواب رو به یه عدم هم سنّ خودم دادم، فکر کن من چه بی‌چاره بودم :)))))

نيوشا(ساحل حرير) گفت...

شوكا جان در اين جور وقتها بايد به گوش در و يه گوش دروازه بود.ميدوني كه در دروازه رو ميشه بست دهن آدماي بي مصرف رو نه .

Shouka گفت...

جلیله جان . ممنون که وقت میزاری و وبلاگ منو می خونی. دقیقا همینطوره. البته همه آزادن که نظراتشون رو بگن.من شخصا هیچوقت به کسی نمی گم برو که حتما خوبه. حتی وقتی تجربیاتش رو داشته باشم. دقیقا مثل لاله جان و کانادا جون و سایر بچه هایی که با چشم باز از خوبی و بدی مهاجرت می گن.
لاله جان ما هم از این مدلیاش داریم . اما اصلا اهمیت نمی دم
نیوشا جان دقیقا همینطوره. ما ایرانی ها کلا در همه مورد صاحب نظریم متاسفانه.

COIL گفت...

نمیدونم چرا.ولی خیلیا اینجوری شدن.نمی دونم.

به هر حال براتون آرزوی موفقیت می کنم

coil گفت...

با سلام

فروم ایران-کانادا افتتاح گردید.بیایید ثابت کنیم که ما ایرانیان لایق بهترین هاییم

irancanada.gigfa.com