۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

چه خبر؟
- هیچی. اول از همه که به هموطنان عزیز، بخصوص دوستان مقیم ایران بابت انتصاب مجدد احمدی نژاد تسلیت می گم.
- دوم این که روز شروع مرخصی مامان شدن من هم دقیقا معلوم شد. از 21 جولای دیگه نمی رم سر کار. با رئیسم صحبت کردم و قرار شده 21 اکتبر برگردم دفتر. البته اصلا دلم نمی خواد یه دختر کوچولوی سه ماهه رو تنها بزارم. اگه کارا خوب پیش بره ، برنمی گردم. اما فعلا نخواستم ریسک کنم و کارمو از دست بدم. تا سه ماه دیگه خیلی اتفاقا ممکنه بیفته. فعلا هم جای من دختر داییم میاد که چند روز پیش کارشو از دست داده . من به مدیر معرفیش کردم اون هم باهاش صحبت کرد و قرار شده از 15 جولای بیاد سر کار.
- راستی بالاخره Mamas & Papas هم لطف کرد و یه sale سی درصدی زد. ما هم رفتیم و برای خانوم کوچولو یه سرویس روتختی و لحاف و پتو خریدیم که طرح Pooh داره اما به رنگ صورتی و آبی خیلی کم رنگ. کلی خوش بحالمون شد.

آخرش هم امیدوارم توی این مدت مرخصی تکلیف فایل کانادای ما هم معلوم بشه تا بهتر بتونیم تصمیم بگیریم.

سلام به دوستان نیک. همونطور که خانومی گفت من از ایران برگشتم. خدا رو شکر کارا به خوبی پیش رفت و انجام شد. وقتی‌ برگشتم از دیدن خانومی خیلی‌ خوشحال شدم، انگار که خیلی‌ وقت بود همدیگرو ندیده بودیم. ولی‌ تو این مدت کوتاهی‌ که اونجا بودم خیلی‌ اعصابم بهم ریخت، همش به خاطره این وحشیا بود. خبردار شدم که یکی‌ از اقوامو گرفتن و حسابی‌ کتک زدن، ولی‌ خدارو شکر ازادش کردن. آخرش چی‌ می‌خواد بشه؟! خدا به خیر کنه!
حالا دیگه همش منتظر دختر کوچولومون هستیم که قدم رنجه کنه و منّت بذاره. فکر کنم مثل بچگیای خودم شیطون باشه! تا ببینیم!
پایدار باشید
سام

۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

تقریبا 1 ساعت پیش با همسر صحبت کردم. خدا رو شکر کارهاش داره خوب پیش میره. برای ناهار هم مامانش سبزی پلو با ماهی درست کرده بود . همسرشکمو هم کلی خوشحال بود. جای من خالی.
از اینکه خوشحال بود منم کلی روحیه گرفتم و خوشحال شدم. امیدوارم توی این مدت کوتاهی که اونجاست از کنار خانواده بودن حسابی استفاده کنه و انرژی بگیره.
یکی از آرزوهای من اینه که می تونستیم همه خانواده همیشه دور هم باشیم. یعنی میشه؟

۱۳۸۸ تیر ۲, سه‌شنبه

این روزهای من

سعی می کنم از این روزها، روزهای عادی خودم بنویسم، دوباره:
-اول از همه که سام رفت ایران. کار واجبی داشت که باید انجام میشد. دلم برای تنگ شده. خیلی. شاید چون ما همیشه و همه جا توی این 3-4 سال با هم بودیم. به هر حال شنبه برمیگرده.
- علتش رو نمی دونم اما شنبه که برای چک وضعیت بچه رفتم دکتر، تپش قلبم زیاد بود. حال دختری خوب بود خدا رو شکر. دکتر گفت که باید نوار قلب بگیرم و آزمایش تیروئید هم بدم. خوب دیروز رفتم نوار قلبو گرفتم که حرف دکتر رو تایید می کرد. نتیجه تیروئید رو هم امروز باید برم بگیرم. در ضمن دکتر عزیز هم فرمودن که احتمالا تا 10 آگوست بیشتر اینجا نیستند و میرن مرخصی. والله من نمی دونم این دیگه چه مدلشه. تا اونجایی که یادم میاد دکترا همیشه برنامشون رو طوری می چیدن که مرخصیشون زمانی باشه که مریض ندارن. یا اصلا اگه می خوان برن مرخصی مریض رو قبول نمی کنن، یا حداقل از اولش بهش می گن. حالا فکر اینم که اگه من تا اونموقع زایمان نکنم به فکرام اضافه شده. چه می دونم . هرچی خدا بخواد.
- با مدیرم صحبت کردم و قراره که از 15 جولای دیگه نیام سر کار. احتمالا اول جولای برم برای مامانم ویزا بگیرم که اون هم همزمان بیاد اینجا.
- از کانادا هم هیچ خبری نیست. وضعیت فایل ما بصورت آنلاین نشون میده که مدارک دریافت شده و در حال پروسس هست. همین
چقدر کلمه "کشتن" این روزها راحت شده. حتی راحت تر از هجی کردن یک کلمه دو بخشی- "کش" "تن" -شاید زمان بیشتری بخواهد .
کاش می شد به همین راحتی از روزمرگی ها نوشت اما توی ذهنم همه چیز ایستاده ، روزمرگی نیست . فقط صدای فریاد است و گلوله ، که چه راحت به گوشت و پوست مردمم فرو می رود . انگار که زمان تنها برای "کشتن" پیش می رود.
و خدایا به من بگو کدام معلم ، به آنها آموخت که به چنین سرعتی این کلام را برای مردمم هجی کنند؟

۱۳۸۸ تیر ۱, دوشنبه

چنر مطلب جالب توی سایتهای زیر خوندم که فکر می کنم خوبه شما هم بخونید:
www.doomdam.com
www.goftaniha.org

۱۳۸۸ خرداد ۳۱, یکشنبه


سلام به همهٔ دوستان خوب. من که این روزا اصلا دل و دماغ ندارم، مخصوصاً امروز اول صبح که از رادیو شنیدم ۱۹ نفر رو کشتن قاطی‌ کردم. آخه این درسته؟!!! این باید وضع مملکتی باشه که سرانش دم از دمکراسی میزنن؟! دم از آزادی، حقوق بشر، چی‌ چی‌ چی‌! رهبر به راحتی‌ به ملت دروغ میگه و به راحتی‌ دستور کشتار مردمی رو میده که دنبال احقاق حقشون هستن. مگه مردم چی‌ میخوان جز اینکه رای شون به حساب بیاد! این دمکرسیه؟! کی‌ جواب خون اون جوونایی که کشته شدن رو میده؟! خانواده‌هاشون تا آخر عمر باید داغدار باشن! این لباس شخصی‌‌های وحشی کی‌ هستن از کدوم ارگان که میریزن تو خونهٔ مردم و اونارو کتک میزنن؟! ریختن تو دانشگاه دانشجوهای مظلوم بی‌ دفاع رو کشتن در حالیکه دانشجوها هیچ کاری نمیکردن!
زورم میاد از اونایی که میگن این مردم جو گیر شدن! یعنی‌ چی‌!!!منطقت چیه؟! به شعوره مردم توهین شده. اگه به شعوره تون توهین کنن هیچی‌ نمیگید؟! اگه `` معذرت میخام`` شما رو خر فرض کنن بهتون بر نمیخوره؟! منطقی‌ باش
امیدوارم خون بیشتری ریخته نشه!

پایدار باشید
سام
خدایا چرا؟ چرا سهم جوونهای ما باید کشه شدن کف خیابون باشه؟ خدایا خودت به داد دل خانواده هاشون برس. قلبم میگیره. نفسم تنگه. یک دنیا می شه حرف زد اما من نمی تونم . دارم خفه می شم. چیکار باید کرد؟ ؟؟

۱۳۸۸ خرداد ۲۴, یکشنبه

به تحریمی ها ی عزیز

من خیلی سعی کردم در مورد اظهار فضل دوستان تحریمی عزیز هیچی ننویسم چون اصلا آدم سیاسی نیستم و اطلاعاتم در حد اخباری هست که می شنوم و تجزیه و تحلیل هایی که پیش خودم میکنم. اما حداقل به خودم اجازه نمی دم که به فهم و شعور حتی یک نفر بدون دلیل کافی شک کنم و چون خودم فکر می کنم یه مساله صحیح هست ، به این همه آدمی که اومدن تو خیابون توهین کنم و انگ ماجراجویی و جوگیر شدن بهشون بزنم.
دوست عزیز صرف اینکه وبلاگ شما قدیمی و پر خواننده است دلیل نمی شه شما احساس کنی در هر زمینه ای کارشناسی. حتی یک لحظه پیش خودت فکر نکردی شاید بین هزاران دانشجو و مردمی که توی شهرهای کوچیک و بزرگ دارن میرن به خیابون حداقل صد نفر پیدا بشن که به گفته شما جوزده نباشن و مثل شما مغز و قدرت تجزیه و تحلیل دارن و شاید ...شاید یکم از مسائل سیاسی پشت پرده بهتر از شما خبر دارن و احتمالا هدفی رو دنبال می کنند.
اینکه شما توی وبلاگت هر چی می خوای می نویسی نشانه شجاعت نیست عزیزم. البته شما حتما معنی دموکراسی رو بهتر از من می دونی . هر کسی آزاده نظر خودشو بگه ، اما اون ته معنی دموکراسی برای شما این تعریف نشده که اعلام این نظر نباید به عقاید دیگران توهین بشه؟
کلام آخر: من نمی گم 24 رای احمدی نژاد همش مال موسوی بوده، یا مال کروبی و رضایی. اما می گم همین 10 میلیون آدمی که فکر می کنند رایشون دزدیده شده ، و ریختن توی خیابون حداقل حق دارن جواب اعتراضشون رو بصورت محترمانه بگیرند و قانع بشن نه با باتوم.

رای من کجاست؟

خستم. بی رمقم. مثل زمانی که بعد از 4 سال جون کندن واسه کنکور هیچ جا قبول نشی....شک خیلی سنگینی بود. متاسفم. و نگران. نگران واسه عزیزانی که توی ایران هستن. شلوغه...چیکار باید کرد؟ متاسفم

۱۳۸۸ خرداد ۱۹, سه‌شنبه

salam bar dustane aziz. in javabaro vase in inja minevisam chon fek kardam aghe tu bakhshe comenta benevisam chon daram dir javab midam(ba arze ma'zerat) shayad shoma nakhunid. mamnun hasti jan, shoma lotf darid, ishalla shoma ham tu karatun movafagh bashid. amir jan, duste aziz, hamkare irani nadaram vali chon in norvezhia adamaye khubi hastan, hadde aghal ba man ke kheili khuban, nemikham befahman ke daram miram mosahebe, ehtemalan narahat beshan. tu in vaz'iyate bade eghtesadi ke aksare sherkata personeleshuno ta'dil kardan va kheilia bikar shodan, ina mano negah dashtan, ba inke vaz'e sherkate ma ham zyad khub nist. va amma mosahebeh, un ruz sa'te 4 ba'd az zohr az sherkat zadam birun ta be gharare mosahebe ke sa'te 5 bud beresam. vaghti residam azam khastan montazer bemunam, ba'd az taghriban 5 daghighe ye dokhtare ke aval fek kardam arabe umad sedam zad, b'ad fahmidam ke hendi bud. kholase shoru kard be mosahebe. soalaye zyadi porsid va akhare sar goft ke in position baraye ye sherkat tu abuzabiye, ba ta'jjob goftam chera abuzabi! man ke baraye unja apply nakardam, javabi nadasht bede, khob hendi bud dige, be masael khub tavajjoh nemikonan, taze in khubeshun bud. kholase b'ad az koli soalo javab goftesh ke behet zang mizanim age be ghole khodeshun shortlisted beshi, goftam bashe. vaghti vase khanoomam ta'rif kardam porsid esme sherkateshun chi bud goftam in bud goft in ke baba hamune ke manam raftam 150 derhamam dadam hich kari baram nakardan. albate ino faramush kardam begam ke az manam pul khastam vali goftam bayad fek konam. khob inam az in majaraye mosahebeye ma, bebinim ba'dish chi mishe. khob ta ba'd khoda negahdar, paydar bashid
sam

اسباب کشی و حاشیه

سلام به همه دوستان
با اجازه از روز جمعه 5 جون اسباب کشی رو شروع کردیم. با اینکه ما همش سعی می کنیم وسایل و خرت و پرت اضافی دور خودمون جمع نکنیم (می دونین که همون قضیه ما که اینجا موندنی نیستیم و از اینجور حرفا) اما تا روز یکشنبه درگیر این اسباب کشی بودیم. و چون تا 25 جون کرایه خونه قبلی رو پرداخت کردیم. یه سری چیزای ریز رو روزانه از سر کار می ریم و میاریم. خونه جدید خیلی خوبه و من حسابی دوسش دارم.
در راستای این اسباب کشی دیشب یه موردی بامزه پیش اومد که براتون می گم. تو خونه قبلی ما از سیلندر گاز بزرگ استفاده می کردیم که توی کابینت اینجا جا نمی شه و کابینت ساز نادون واسه کابینت گاز یه سوراخ هم درست نکرده که شیلنگ گاز ازش رد بشه. خلاصه ما دیروز زنگ زدیم به شرکت گاز مربوطه. یه هندی سیلندر گاز بدست اومد. لازمه بگم هندی هایی که توی همچین شغلی کار می کنن انگلیسی شون بسیار ضعیفه و اگر می خواید متوجه حرفاتون بشن باید با زبون اشاره و انگلیسی مدل خودشون باهاشون حرف بزنید. و اما مکالمه بین آقای همسر و هندی همراه با حرکات و اشارات
sam- please put it here
hendi-ok sir
sam- can you make a hole here
hendi- um...yes yes sir me in India
در این لحظه ما با دهن باز همدیگرو نگاه می کردیم و نمی دونستیم دیگه چی بگیم که این بفهمه. خلاصه با بدبختی و ادا در آوردن حالیش کردیم که منظورمون چیه. و اونم یه سوراخ توی کابینت درست کرد. اما نفهمیدیم این فقط توی هند سوراخ درست می کرد؟ خودش تو هند سوراخ بود؟ هند سوراخ سوراخه؟... شما گزینه بهتری ندارین؟
همون دیروز باز هم این هندی ها ما رو خندوندن. رفته بودیم لباس همسر رو ببریم اتوشویی. و اگه بشه زود تحویل بگیریم. و اما مکالمه جاری (ساعت 7 بعد از ظهر):
sam- I want these soon please. ok? what time will you finish
hendi-9 oclock.ok?e
sam- sooner
hendi-8 oclock.ok
sam - it is not possible to make it sooner?please
hendi-after thinking for 5 seconds: ok 8 oclock. ok
و بدین ترتیب ما معنی زودتر تز ساعت 8 رو هم فهمیدیم که می شه همون هشت.
* یک خواهش: دوستان لطفا کامنت های خودتون رو توی آخرین پست بزارین. چون من بخش کنترل کامنت ها قبل از انتشار رو برداشتم و ممکنه متوجه کامنت هاتون نشم. ممنونم.

۱۳۸۸ خرداد ۱۴, پنجشنبه

خبر

همین الان فابل نامبر جدیدمون رو هم گرفتم. البته تاریخ ارسال 19 می بوده یعنی 7 روز بعد از دریافت فایل ما در لندن. اما خوب پست معمولی و مسول صندوق پستی ما دست به دست هم دادن تا ما 16 روز بعد این نامه رو دریافت کنیم.
از این به بعد باید از لندن کار رو پیگیری کنم . processing time در این مورد حدودا 12 ماه ذکر شده که اگر تا 8 ماه آینده خبری نشد باید باهاشون مکاتبه کنم. در ضمن توی نامه ازمون خواسته در صورت تولد بچه، تغییر آدرس، ازدواج یا طلاق و انصراف از مهاجرت به ویزا آفیس اطلاع بدیم.
- در ضمن اون پست در مورد قر دادن دختر ما در 29 هفتگی نمی دونم چطور پاک شده. آره هستی جان ایشون قر می ده و ماشالله بدون توقف.

۱۳۸۸ خرداد ۱۲, سه‌شنبه

salam be hameye doostan. ba'd az in hame vaght khastam az akhare hafeh begam ke hamsar joon zahmat keshidan goftan va man dige chizi ghabele arz nadaram. vali ye chizi , emruz ye mosahebeye kari daram baraye positione office manager ke bayad be door az cheshme hamkaraye khodam beram oonja. khialam rahate chon karamo daram va mitoonam rahat tasmim begiram. age hoghooghe khoobi pishnahad konan ehtemalan ghabool mikonam, bebinim chi pish myad, khabaretoon mikonam.

paydar bashid

sam

۱۳۸۸ خرداد ۱۱, دوشنبه

آخر هفته ما

سلام به همگی
خوب امروز با مامانم صحبت کردم وخدا رو شکر حال همسر برادرم خیلی بهتره و خطر کلا رفع شده. الان خیالم راحت شده واسه همین روده درازیم گل کرده و می خوام براتون از آخر هفته ای که گذشت بگم.
پنج شنبه شب طبق معمول رفتیم به دوستمون که توی Sahara Center یه کافی شاپ داره سر زدیم. کافی شاپ این بنده خدا شده پاتوق ما و همه دوستان. هر کسی متناسب با زمان آزادی که داره سر و کلش اونجا پبدا میشه. البته خودش هم خیلی محبت داره و اگه یه پنج شنبه شب یکم دیر بریم سریع زنگ می زنه .
جمعه از قبل برنامه داشتیم که به حراج سالانه ای که مخصوص برندهای خیلی گرون هست بریم. کلا این حراج با حراجی های دیگه فرق می کنه. مربوط به یه گروهه که شامل برندهایی مثل شانل ،چروتی ،دیور، جیونچی ، پولو، لانکم، جیوکس و ... میشه. لباس ، کیف و کفش ، لوازم آرایش و ادکولون هاشون رو میارن. و قیمتا به معنی واقعی از نصف و حتی یک سوم هم کمتره. هر سال توی یه هتل برگزار میشه. و کلا به اطلاع عموم هم نمی رسه. از ساعت 11 تا 3 بعد از ظهر مخصوص کارکنان خود گروه هست و از 3 تا 9 شب برای مردم عادی. البته اکثرا این مردم از طریق همین کارکنان خبردار می شن و چون قیمتها عالیه یک قیامتی میشه که بیا و ببین. خلاصه من تحت محافظت شدید همسر فداکار رفتم تو. متاسفانه شوهر جان نتونست اون کفشی که مد نظرش بود رو گیر بیاره. اما من چند تیکه از چیزایی رو که لازم داشتم خریدم. این هم لیست خرید من: ریمل و مداد چشم لانکم . یه جفت کفش بسیار راحت جیوکس برای خودم و یه جفت کفش کفش کپل واسه دختر خانوم، یه بلوز واسه مامانم. یه شال حریر واسه خودم. دو تا هم بافتنی خیلی خوشکل واسه دختر. شوهر مظلوم من هم فقط یه After shave واسه خودش خرید. بعدش هم رفتیم سیتی سنتر و از سان اند سندس دو تا مایو شنا گرفتم (یکی وتسه خودم یکی هم واسه زن داداشم) آخه قرار بود شنبه بریم دریم لند و مایوهای من به علت شکم گندگی دیگه قابل استفاده نبودن. آخر سر هم شام و خونه.
روز شنبه هم جای همگی خالی رفتیم دریم لند. البته باز هم به علت شکم قلنبه من از اکثر بازیها محروم شدم اما به هر حال حسابی آب بازی کردیم و حسابی هم عکسای زیر آبی و روی آبی گرفتیم. تو راه برگشت هم یه سر رفتیم باراکودا که مشروبات الکلی با قیمت خیلی مناسب داره و همسر جان چند مدل آبجو گرفت. ساعت حدود 8 -8:30 هم خسته و کوفته اومدیم خونه ، با سرعت نور دوش گرفتیم و معلق شدیم تو تخت. فقط همون یه شب با همسری موافق بودم که معتقده تعطیلات آخر هفته باید سه روز باشه (چه کم اشتها)
* من هر وقت می رم یه پارک آبی با دیدن شادی مردم، هم خوشحال میشم و هم ناراحت. ناراحتیم واسه جوونای ایرانیه که از داشتن یه همچین تفریحات سالمی محرومن. آخه واسه چی اونا نباید مثل دختر پسرای اینجا برقصن ، از ته دل بخندن ... چرا واقعا؟ شما میدونین؟
حدس می زنم که احتمال فساد و انحراف وجود داره و اسلام هم حتما به خطر میافته...